من یه ...

چرا عشق؟!

من یه ...

چرا عشق؟!

نتیجه

سلام. خوب هستین ؟

خدارو شکر.

ملت مژده بدین. همه چی حل شد.

نامه سوخته رو دادم. پیشش یه نامه ی کوچولو که حاویه یه مقدار معضرت خواهی بودم دادم بهشون اوشونم قبول کردنو همه ی کودورتا بر طرف شد.

الان در پوسته خود نمی گنجم . چون نه عاشقم و نه با کسی مشکل دارم.

موفق باشین. 

خیام

یک چند به کودکی به استاد شدیم           یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ما را چه رسید               از خاک بر آمدیم  و بر باد شدیم

بازم سلام.

امروز بازم حالم خوش نیست. ولی می خوام یه کار خوب بکنم. یادتون هست گفته بودم انگار بازم دارم عاشق می شم.

اشتباه می کردم من عاشق نبودم فقط به خاطر اینکه ردم کرده بود این احساسو داشتم.

حالا می خوام اشتباهمو جبران کنم.

اگه الان اینارو بخونه شاید ناراحت بشه ولی خوب من این وبلاگو شروع کردم تا حرفای دلمو بگمواز دوستان کمک بگیرم پس چاره ای نیست اگه خوند من معظرت می خوام.

البته فکر نکنم بخونه چون تا جای که من می دونم آدرس این وبلاگو نداره.

خب می گفتم. به من یه نامه داده بود و تو اون یه چیزای گفته بود که در رابطه با تموم شدن

دوستیمون بود. آخره نامه ازم خواسته بود که نامه رو بسوزونم ولی من نتونستم بسوزونمش دلم

نیومد ولی امروز می خوام این کارو بکنم. می خوام بسوزونمشو بدم بهش و از این به بعد فقط

همکلاسیش باشم.

نظرتون چیه؟

بهتون می گم نتیجش چی شد.

فعلا بای.

 

ببخشید

سلام .

می خواستم منبع شعر قبلی رو بهتون بگم.

دیروز هر چی وبلاگ می شناختم سر زدم تا شعررو پیدا کنم.

این شعر تو وبلاگ http://www.jazireyeashk.blogfa.com/ هستش .

با تشکر پارسا.